به نام خدایی که تنهاست ولی تنهایی را برای بنده اش نمی پسندد *@@*******@@* از خدا پرسیدم: گر سرنوشتم را تو نوشته ای ازبرای چه دعا کنم؟؟؟؟ خدا تبسمی کردو فرمود: شاید نوشته باشم هر چه که دعا کند *********◄►********* خدا وقتی انسان را اندازه میگرد متر را دور مغزش نمی گذارد مترش را دور قلبش میگذارد *♥♥♥♥*♥♥♥♥* دریا اشوب شد و تمامی مسافران و کارکنان به تکاپو افتادند دختر ناخدا نیز در ان کشتی بود که به خواب عمیقی فرو رفته بود دریا بی رحمانه اورا ازخواب راند او بانگرانی پرسید : ناخدای کشتی باباعه درسته؟؟؟ خدمه گفت :بله دختر با خیال راحت خوابید چون میدانست که ناخدای کشتی پدرش بود باشد که ناخدای کشتی همه مان پروردگارمان باشد *@***/* دعایی برای همه خدا امشب به تمامی بندگانت نگاهی بینداز میدانم دست همگی مان را گرفتی ای فقط رهایمان نکن و مریضان را به حق اقا امام رضا شفا عنایت بفرما الهی امین **♥** *ghalb_sorati* **♥** *ghalb_sorati* *gol_rose* *gol_rose* *gol_rose* *gol_rose* و بابت تمامی چیزهایی که به عطا کردی و تمامی چیز های بدی که قرار بود به ما برسد اما نرسید سپاس می گوییم ♥♥.♥♥♥.♥♥♥
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کودک که بود آرزو کرد بزرگ شود بزرگ شد... بزرگ که شد آرزو کرد کودک شود، اما نشد کودک که بود آرزو کرد مثل بزرگتر ها یک شب بیدار بماند... بیدار ماند ، بزرگ که شد آرزو کرد یک شب راحت بخوابد، اما نشد کودک که بود آرزو کرد حافظه ی قوی ای داشته باشد... حافظه اش قوی شد! بزرگ که شد آرزو کرد همه چیز را فراموش کند، اما نشد کودک که بود آرزو کرد یک بار تنها به مدرسه برود، تنها رفت! بزرگ که شد آرزو کرد تنهایی را ترک کند، اما نشد کودک که بود آرزو کرد به خواسته های دنیای کودکی اش برسد... رسید بزرگ که شد آرزو کرد به خواسته ی دلش برسد، اما شب آرزوهاست یک امشب را کودک باش با دل کودکیات آرزو کن میدانی کودک ها خیلی زود به آرزوهایشان میرسند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🗯 حسین حائریان
*********◄►********* مردها خیلی هم خوبند دوست داشتنی و مهربان عاشق ِمحبتِ واقعی گاهی وقتا مثل یه بچه، از ته دل خوشحالند و گاهی مثل یک پیرمرد خسته اکثرشان تنهایی را تجربه کرده اند بیشترشان درد کشیده اند و اکثرا غمهایشان را در وجودشان مخفی کرده اند خیلی از اشک ها را نگذاشته اند از چشمانشان بیرون بریزد مردها میروند قدم میزنند؛ تا یادشان نرود که بجای گریه، باید قدمهای محکم داشته باشند همانهایی که اگر عاشق شوند برایتان شاملو میشوند و بیستون میکَنند و تو بهشت را روی زمین خواهی داشت آری اینها مرد هستند *********◄►*********
قدم گذاشتن در دنیای ادمی که تنهایی را تجربه کرده شهامت میخواهد باید سرسخت باشی در تصاحبش رقیبی جان سخت داری باید مسکن دردها و بهانه گیری هایش نق زدن هایش باشی تا کم کم خارج شود زهرش از بدن نیمه جانش معتاد است دیگر معتاد به سکوت معتاد به قدم زدن های تک نفره به نشستن کنار جدول و شمردن ماشین های عبوری به گذاشتن یک بشقاب سر سفره به خود را پاشویه کردن به وقت تب بی کسی عادت است دیگر ترکش موجب مرض است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باید جمع کنی تمام مفرد هایش را من را نقض کنی ما را یادش دهی با سه روز تنها نبودن هم از بدنش خارج نمیشود معتاد است باید دیازپام وجودش شوی انقدر آرامش بخش باشی که با خود ب خواب ببرد تمام دردها و ناخوشی های زمان بی کسی را
o*o*o*o*o*o*o*o خاتون چه کشیدی برادرانت کو پس چرا به تنهایی راهی می شوی؟ راستی خاتون علم عباس بر دوشت که سنگینی نمی کند؟ سختت نیست که تا شام بر دوش بکشانی و از یک سو مراقب رقیه باشی تا به نیزه ها چشمش نیوفتد؟ اخر عباس علمدار بود علم مختص عباس بود عباس قمر بنی هاشم بود می دانم کوفیان شق القمر کردند وا ویلا واویلا خاتون درد کشیده چه کشیدی راستی بقیه ی جنگ با توست خاتون چشم اسرا با توست بانو یزید را دگر گون می کنی شام را ویران می کنی مرحبا عجب شگفتی تو دخت فاطمه لرزه بر چهار ستون کاخ انداختی راستی بانو مبادا از تازه عروس قاسم چشم برداری قاسم کسی را نداشت حتی از مادر هم دلش شکسته بود قاسم چشمش از بالای نیزه به توست مراقب یادگاری اش باش خاتون درد کشیده o*o*o*o*o*o*o*o در سوگ جانان | قسمت اول ◄ در سوگ جانان | قسمت دوم ◄ در سوگ جانان | قسمت سوم ◄ در سوگ جانان | قسمت چهارم ◄ در سوگ جانان | قسمت پنجم ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تمام زن ها یک مریم درون دارند مریمی مهربان و زیبا مثل پنجه ی آفتاب این معصومه ها همگی زمانی یک گوشه از اتاق نشسته و ساعت ها عروسکی را روی پا خواباندند عروسکی که هیچ گاه مهم نبوده پدرش کیست کجاست و کی می آید زن کودک اما زنانگی را سال ها تجربه کرده تنهایی را گاه گوشه ی آشپزخانه بین یخچال و اجاق گاه میان بالشتک و پشتی و گاه به مساحت چارقدی کهنه این حوای خردسال بی خیال آدم و آمدنش بارها برای خودش هوا پخته بارها سر سفره ای خیالی برای خرس های دور و برش شام کشیده بارها اندازه ی عرض یک فرش خرید رفته و زود برگشته با کیف و شال و روسری های امانی با تق و تقی هایی که به آن کفش می گفتند خودش با خودش دوتایی رفتند با خودش هم دوتایی برگشتند خانه ی خیال این خانم هیچ گاه سقف نداشته و شب و روز را با پلک خلاصه کرده. آری تمام زن ها یک مریم درون دارند مریمی که زندگی بی مرد را می فهمد مادری کردن بی شوهر را مریمی که خوشبخت هم نباشد پای میز آرایش و لای صفحه ی کتاب زیر تترون و ساتن حین تا کردن روسری های حریر یا زمان رقص و شانه کردن مو دلخوشی را فرض می گیرد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ زن ها فریب کارترینند همه چیزشان را پنهان می کنند تنهایی را دلتنگی را گریه ها را عشقشان را زن ها قویترینند هنگام شکستن صدایشان در نمی آید درد که دارند به خود نمیپیچند غم كه دارند داد نميزنند نهایت تسکین درد یک زن گریه های یواشکی ست زن بودن درد سختيست
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم